کد مطلب:50512 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

فلسفه زهد











فلسفه ی زهد آزادی است، یعنی انسان از برقرار كردن ارتباط نفسانی با هر امری از امور این عالم آزاد شود تا بتواند كمالات انسانی را در وجود خود جلوه گر سازد، یعنی از اندوه دلبستگی به دنیا رها گردد تا با نشاط حقیقی به سوی كمال مطلق سیر نماید، یعنی امور دنیایی را به هیچ نگیرد تا راست بایستد و راست حركت كند، یعنی دست و دلش برای آنچه بی اعتبار است نلرزد تا از غیر خدا نترسد و جز در برابر حق كرنش نكند و به بندگی ذات اقدس الهی واصل شود. امیرمومنان علی (ع) در بیان فلسفه ی زهد و تمامیت آن فرموده است:

«الزهد كله بین كلمتین من القرآن: قال الله سبحانه: (لكیلا تاسوا علی ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم)[1] و من لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالاتی، فقد اخذ الزهد بطرفیه.»[2] .

همه ی زهد در دو كلمه از قرآن فراهم آمده است: خدای سبحان فرماید «تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ مخورید و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید.» و آن كه بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سویی زهد گرفته است.

[صفحه 249]

انسان با رویكرد نادرست به زندگی این جهانی و با دلبستگی به امور اعتباری خود را در زندانهای گوناگون قرار می دهد و حصار در حصار بر پا می سازد و گرفتار داشتنها و خواستنهای بی اعتبار می شود و زهد آزادی از اینها برای شكوفایی استعدادها در جهت كمال مطلق است.


این جهان زندان و ما زندانیان
حفره كن زندان و خود را وارهان


چیست دنیا؟ از خدا غافل بدن
نه قماش و نقده و میزان و زن


مال را كز بهر حق باشی حمول
نعم مال صالح خواندش رسول


آب در كشتی هلاك كشتی است
آب اندر زیر كشتی پشتی است


چون كه مال و ملك را از دل براند
زان سلیمان خویش جز مسكین نخواند


كوزه ی سربسته اندر آب زفت
از دل پر باد، فوق آب رفت


باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساكن بود


گر چه جمله ی این جهان ملك ویست
ملك در چشم دل او لا شیست


پس دهان دل ببند و مهر كن
پر كنش از باد كبر من لدن


جهد حقست و دوا حقست و درد
منكر اندر نفی جهدش جهد كرد[3] .

انسان در این عالم زندانی نفس خویش است و جز با تیشه ی زهد نمی تواند این حصار سخت را بشكافد و به آزادی حقیقی برای تعالی برسد. انسانی كه فلسفه ی زهد را دریابد، امكانات این عالم را در جهت كمال خویش و نه زندان ساختن برای خود به كار می گیرد و در این دریای عظیم چونان كوزه ای خواهد بود تهی از آب و سربسته، كه روی آب می ماند و سیر می كند و نه چون كوزه ای درباز و پر گشته از آب كه به قعر دریا می رود. پارسا كسی است كه بر آب دنیا گام می زند و در آن فرونمی رود و اگر چه همه ی ملك و دارایی این جهان از آن او باشد آن را بی اعتبار می انگارد و بدان دل نمی بندد. زاهد دهان دل خویش را بر دنیای دون می بندد و آن را مهر می نهد و وجود خود را از باد كبریایی الهی پر می كند تا در آب دنیا غرق نشود و هرگز از كار و كوشش و تلاش بازنمی ماند،[4] و این گونه با آزادی به سبب پارسایی به سوی منزل حقیقی سیر می كند. پیشوای پارسایان، علی (ع) فرموده است:

[صفحه 250]

«من زهد فی الدنیا اعتق نفسه و ارضی ربه.»[5] .

هر كه در دنیا زهد بورزد، خود را آزاد ساخته و پروردگارش را خشنود نموده است.

برنامه ها و اقدامات تربیتی باید به گونه ای باشد كه زمینه ی لازم برای تحقق فلسفه ی زهد را فراهم نماید و آدمیان را در بستر آزادی به دینداری بخواند تا دینداری حقیقی و نه زندانبانی صورت پذیرد كه دین و دینداری جز در بستر پارسایی بقا نمی یابد، به بیان امام علی (ع):

«من زهد فی الدنیا حصن دینه.»[6] .

هر كه در دنیا زهد پیشه كند، دین خود را نگاه دارد.

در سایه ی پارسایی است كه سلوك انسانی به مقصد اتصاف به اسما و صفات الهی میسر می شود و غایت تربیت جلوه می یابد. پیشوای پارسایان، علی (ع) این گونه نوید داده و فرموده است:

«من زهد فی الدنیا قرت عینه بجنه الماوی.»[7] .

هر كه در دنیا زهد پیشه كند، چشمش به بهشت برین روشن گردد.


صفحه 249، 250.








    1. قرآن، حدید / 23.
    2. نهج البلاغه، حكمت 439.
    3. مثنوی معنوی، دفتر اول، صص 75 -74.
    4. ن. ك: اسماعیل بن احمد انقروی، شرح كبیر انقروی، ترجمه ی عصمت ستارزاده ، چاپ اول، انتشارات زرین، 1374 ش. ج 2، ص 432، ولی محمد اكبر آبادی، شرح مثنوی، چاپ سنگی، كانپور، دفتر اول، ص 63.
    5. غررالحكم، ج 2، ص 216.
    6. شرح غررالحكم، ج 5، ص 300.
    7. همان، ص 440.